سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس راهی را در جستجوی دانش بپیماید، خداوند راهی به سوی بهشت برایش بگشاید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
مشاوره دختر و پسرهای نوجوان و جوان

هفته ی وحدت

هفته وحدت گرامی باد

پبروزی انقلاب اسلامی مان را مدیون " وحدت" امت اسلامی هستیم و به ثمررسیدن خون شهیدان نهضت را در سایه یکپارچگی ملت ایران بر محور " ولایت فقیه" و رهبری امام بزرگوارمان می دانیم، که ما را در سایه ی اسلام وبر پایه ی ایمان، جمع کرد و هدایت نمود.

گرامی باد هفته ی وحدت، که درآن میثاق ها تحکیم می شود ، پبمان ها استوارتر می گردد ، خون ها در هم می جوشد ، دست ها وبازوها درهم قرار می گیرد ، چهره ها بر یکدیگر لبخند پبروزی و صفا می زند ، قشرها همه باهمند ، امت، یکپارچه و منسجم است و شیعه و سنی، به یاد سالروز میلاد رسول گرامی اسلام، با هم و در کنار هم، در یک راه و به سوی یک هدف سرود وحدت می خوانند.

قبله ی مشترک، رسول مشترک، کتاب واحد و رهبر واحد، وحدت بخش قشرهای این امت شهید است.

گرامی باد هفته وحدت، سالروز ولادت پبامبر رحمت و مربی انسانها و سفیر گرانقدر الهی به سوی مردم.

گرامی باد هفته وحدت که در بردارنده ولادت ششمین پبشوای شیعه است. گرامی باد هفته ی وحدت، که خنثی کننده ی توطئه های دشمنان، درمسیر تفرقه افکنی است.

گرامی باد هفته وحدت، که هفته نور و سرور، و ایام شادی و همبستگی است.

گرامی باد هفته وحدت که ملت ما را منسجم تر می کند،

و امتمان را با رهبر خود پبوندی مجدد می زند،

گرامی باد این هفته که بازوها را با هم گره زده ، توان ها را درجهت واحد و بر ضد دشمن متجاوز به کار می گیرد.

گرامی باد هفته وحدت ، که پبام" رسالت" و ندای " امامت" رابه گوش متجاوز، به کار می گیرد.

هفته ی وحدت ، چتری مبارک ازایثار و فداکاری بر مردم است.

چشمه ساری از معرفت و شعور، در کام تشنه ی خلق خداست.

سایه ساری آرامش بخش ، دل انگیز و روح پرور برای هموطنان مسلمان ماست.

الهام بخش حرکت و انسجام و اخلاص است.

زداینده ی کینه ها ، کدورت ها ، خودخواهی ها ، گروه گرائی ها ، تعصب ها ، ملیت پرستی ها ، فرقه بازی ها و تفرقه جوئی هاست.

هفته ی وحدت، ایام میثاق با خون شهیدان است.

هفته ی پبمان با راه اسلام و خط امام فقیدمان ، حضرت روح الله (ره ) است.

هفته ی درس آموزی از کلاس معلم بشریت ، حضرت ختمی مرتبت(ص) است که به برکت میلادش چهره ی جهان دگرگون شد ، شرک ها به توحید مبدل گشت ، عبادت خدا جای اطاعت از طاغوت ها را گرفت ، نفاق ها به یکرنگی گرائید و خصومت ها و دشمنی های چندین ساله، به " اخوت اسلامی" تبدیل شد ، مهاجر و انصار، برادر شدند و عرب و عجم، یار هم گشتند و سفید و سیاه برابر گردیدند.

دراین هفته ، رسالتمدار بزرگ، حضرت محمد بن عبدالله (ص) دیده به جهان گشود تا نعمت خدا، بربندگان تکمیل شود ، راه از چاه باز شناخته گردد و مردم در سایه نبوتش ، از ضلالت به هدایت ، از ظلمت به نور و از تفرقه به وحدت برسند.

اکنون نیز، که هزار و چهارصد و اندی از آن تاریخ می گذرد ، ملت ما ، در سالگرد این میلاد مقدس، پرشکوهترین مراسم ، گرم ترین مجالس و باصفا ترین تجمعات را به پا می دارند تا روح اخوت اسلامی درپبکره ی اجتماع ، بیش از پیش زنده شود.

هفته وحدت گرامی باد

هفته وحدت گرامی باد



  • کلمات کلیدی : هفته وحدت
  • روایت سرخ ::: یکشنبه 88/12/9::: ساعت 8:10 صبح

    هفته وحدت گرامی باد
    هفته وحدت
       اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین الهی برای نجات بشریت از گمراهی و جهل، توسط پیامبراکرم(ص) به بشریت عرضه شد. اما از آنجا که روشنگری و آگاهی بخشی آن موجب می‌شد تا مردمان از بردگی خلاصی یابند، همواره دشمنان دین برای نابود کردن آن تلاش کرده و با انواع ترفندها، از آغاز نبوت پیامبر تا امروز قصد داشتند با ایجاد تفرقه بین مسلمین از اشاعه و رشد اسلام جلوگیری نمایند. در این میان مهم‌ترین و بزرگترین دست آویز مخالفان حقیقت، بحث شیعه و سنی و اختلاف میان این دو مذهب از مسلمانان است. بنابراین لزوم حفظ وحدت میان مسلمین از جمله اموری است که همواره از سوی بزرگان و رهبران مذهبی مسلمان مورد توجه قرار گرفته است.
      حقیقت مفهوم «وحدت» و به عبارت صحیح‌تر «اتحاد» آن است که با حفظ عقاید قطعی و مسلم خود، در مقابل دشمن مشترک موضع واحدی داشته و از او غافل نباشیم.[1] شهید مطهری(ره) قائل است وحدت اسلامی متوقف بر این نیست که فرق و مذاهب از میان برود.[2]
      با وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357، حساسیت دشمنان اسلام برای ایجاد اختلاف و پراکندگی در میان مسلمانان بیشتر شد. بنابراین حضرت امام خمینی(ره) با درک این موضوع که دو مذهب تشیع و تسنن که از پیروان زیادی در سراسر جهان برخوردار هستند، هر اندازه بتوانند دیدگاه‌های خود را به یکدیگر نزدیک کنند، تأثیر بسیار مهم و ارزشمندی در اعتلا و عزت و سربلندی مسلمان در جهانی کنونی خواهند داشت و توطئه‌های هر روزه آن‌ها را نقش بر آب خواهند کرد، روزهای دوازدهم تا هفدهم ربیع الاول را تحت عنوان «هفته وحدت» نام گذاری کردند. و یکی از مهم‌ترین راه‌های ایجاد وحدت میان جامعه مسلمین را عرضه نمودند. در این خصوص دکتر کریم راستگو می‌گوید:
    «این هفته از دو منظر قابل توجه است. اول اینکه نامگذاری آن در ایام تولد حضرت ختمی مرتبت که ابتدای آن به نقل پیروان سنی و پایان آن به عقیده شیعیان است، و چون ایام شاد و مبارکی است، از نظر روان شناسی نیز بهترین زمان برای بحث در مقوله وحدت مسلمین است. و دوم هم توجه به بافت مذهبی کشور ایران است همانطور که می‌دانیم با اینکه مذهب رسمی کشور ما شیعه است و تعداد شیعیان در اینجا بیشتر است، اما اقوام و مردم بسیاری نیز مذهب سنی را انتخاب کرده و به آن معتقدند، بنابراین وجود اختلاف میان آن‌ها موجب می‌شود که در ایران نیز اختلاف ایجاد شده و حتی امنیت کشور به خطر افتد و لذا حفظ وحدت و قرار دادن ایامی از سوی امام (ره) علاوه بر جنبه مذهبی و شرعی از نظر اجتماعی و امنیتی نیز اقدامی به جا و قابل تأمل است».[3]
     
    مقام معظم رهبری در خصوص هفته وحدت و لزوم اتحاد مسلمانان می‌فرماید:
     «این هفته وحدت، این هفته مشترک الاحترام بین مسلمین را قدر بدانید، همه سعی کنند وحدت و اتحاد نیروها و در یک جبهه قرار گرفتن نیروهای مسلمین را که رمز سعادت و مایه سربلندی مسلمین و بزرگترین حربه ملت‌ها در مقابل استکبار جهانی است مغتنم بشمارند و قدر بدانند».[4]
     
       لزوم حفظ اتحاد همواره مورد توجه مسئولان نظام اسلامی در ایران بوده است. امسال نیز از سوی حضرت آیت الله خامنه‌ای به عنوان سال «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» نام گذاری شده است. شهید مطهری (ره) در خصوص اهمیت وحدت مسلمانان می‌نویسد:
    «چه خوب گفته است علامه فقیه کاشف الغطاء «بنی الاسلام علی کلمتین: کلمه التوحید و توحید الکلمه» یعنی اسلام بر روی دو اصل و دو فکر بنا شده است. یکی اصل پرستش خدای یگانه است، دیگر اصل اتفاق و اتحاد جامعه اسلامی است».[5] 
     
     مسلمانان از نظر اختلافات مذهبی طوری نیستند که نتوانند وحدت داشته باشند، نتوانند با یکدیگر برادر و مصداق «انما المؤمنون اخوه» بوده باشند، زیرا خدایی که همه پرستش می‌کنند یکی است. همه می‌گویند: «لا الله الا الله» همه به رسالت محمد(ص) ایمان دارند و نبوت را به او پایان یافته می‌دانند و دین او را خاتم ادیان می‌شناسند. همه قرآن را کتاب مقدس آسمانی خود می‌دانند و آن را تلاوت می‌کنند و قانون اساسی همه مسلمین می‌شناسند، همه به سوی یک قبله نماز می‌خوانند و یک بانگ به نام اذان بر می‌آورند، همه در یک ماه معین از سال که ماه رمضان است روزه می‌گیرند، همه روز فطر و اضحی را عید خود می‌شمارند، همه مراسم حج را مانند هم انجام می‌دهند و با هم در حرم خدا جمع می‌شوند. و حتی همه خاندان نبوت را دوست می‌دارند و به آن‌ها احترام می‌گذارند. این‌ها کافی است که دل‌های آن‌ها را به یکدیگر پیوند دهد. و احساسات برادری و اخوت اسلامی را در آن‌ها برانگیزد[6]
      بدون شک هفته وحدت و طرح این مسئله و ضرورت آن می‌تواند گام مهمی در راستای وحدت مسلمانان باشد. تمامی مسلمانان باید با توجه به موارد اتفاق خویش اتحاد و انسجام خویش را حفظ کنند و با اتحاد خویش توطئه‌های دشمنان را نقش بر آب کنند خصوصاً ما شیعیان باید با الگو قرار دادن ائمه اطهار(ع) باید ثابت کنیم که پیرو واقعی آن بزرگواران هستیم. موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید:
     «چنان رفتار کنید که هر کس شما را ببیند بگوید: خدا رحمت کند جعفر بن محمد را که چه خوب یارانش را تربیت کرده است»[7]
     
       در جای دیگری می‌فرماید:
     «شما شیعیان موجب آبرومندی ما باشید، نه مایه آبرو ریزی ما».[8]
    نویسنده: یدالله حاجی زاده
    هفته وحدت گرامی باد
     


    [1]- رضوانی، علی اصغر؛‌غدیر شناسی، قم، مجمع جهانی اهل بیت (علیه‌السّلام)، بی‌تا، ص 11.
    [2]- مطهری، مرتضی؛ حج، تهران، صدرا، 1380، ص 11.
    [3]- مقاله «وحدت اساس اسلام» محمد حسین فروزان، نشریه راه مردم 3/2/84.
    [4]- همان.
    [5]- مطهری، مرتضی؛ پیشین، ص 19.
    [6]- همان، ص 11-10.
    [7]- خمینی، سید مصطفی؛‌ مستند تحریر الوسیله، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1418، ج1، ص 405، به نقل از وسائل الشیعه، ج8، ص 430.
    [8]- شیخ صدوق؛ امالی، قم، مؤسسه البعثه، 1417، ص 484.
      


  • کلمات کلیدی : هفته وحدت
  • روایت سرخ ::: شنبه 88/12/8::: ساعت 3:45 عصر

     

    نامه زینب به امام زمان (عج)



  • کلمات کلیدی :
  • روایت سرخ ::: سه شنبه 88/12/4::: ساعت 4:58 عصر

    یا حجت بن الحسن

     

    یا امام زمان (عج)

    یا صاحب الزمان (عج)



  • کلمات کلیدی :
  • روایت سرخ ::: سه شنبه 88/12/4::: ساعت 4:57 عصر



    برگی تازه
    نهم ربیع الاول، نه تنها نخستین روز امامت امام عصر علیه السلام است، بلکه
    آغاز دوره ای حیاتی و مهم در تاریخ شیعه نیز به شمار می آید. در سال روز
    نهم ربیع الاول که یادمان آغاز امامت ولی عصر علیه السلام است، تصمیم
    گرفتیم در چند سطر کوتاه به رخ دادهایی که پس از شهادت امام حسن عسکری
    علیه السلام در سامرا روی داد، اشاره کنیم.
    * * *
    روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260 هـ.ق، امام حسن عسکری علیه السلام پس
    از این که نماز صبح را خواندند، بر اثر زهری که هشت روز قبل معتمد به
    ایشان خورانده بود، به شهادت رسید. این حادثه در شرایطی روی داد که امام
    یازدهم افزون بر این که مانند پدران خود زمینه را برای غیبت آماده کرده
    بود، شب پیش از شهادت شان، دور از چشم مأموران خلیفه، نامه های بسیاری به
    شهرهای شیعه نشین فرستادند. خبر شهادت امام در سراسر شهر سامرا پیچید و
    مردم به احترام او عزاداری کردند. به گفته مورخان، در روز شهادت امام،
    سامرا به صحرای قیامت تبدیل شده بود.
    عثمان بن سعید عمری، به نمایندگی از حجت بن الحسن علیه السلام متصدی غسل و
    کفن و دفن حضرت شد و بر اساس گفته شیخ صدوق، خود امام زمان علیه السلام با
    کنار زدن عمویش جعفر که قصد نمازگزاردن داشت، بر بدن پدر بزرگوارش نماز
    خواند.
    حکومت عباسی از مدت ها پیش بر اساس سخن رسول الله صلی الله علیه و آله و
    امامان معصوم علیهم السلام مبنی بر این که مهدی فرزند امام حسن عسکری علیه
    السلام است، امام یازدهم را زیر نظر داشت و مراقب بود تا فرزندی از ایشان
    نماند، ولی امام یازدهم با پنهان نگه داشتن خبر ولادت فرزندش این نقشه را
    باطل کرده بود.
    پس از شهادت امام کم کم خبر فرزندی به نام مهدی علیه السلام پخش شد و تلاش
    چند باره خلیفه عباسی برای یافتن امام مهدی علیه السلام به نتیجه نرسید.
    عثمان بن سعید، نائب اول امام بود و با آغاز غیبت ولی عصر علیه السلام
    توقیعات حضرت را به شیعیان می رساند. از همین زمان بود که شیعیان برای
    نخستین بار طعم غیبت را چشیدند.
    آغاز غیبت صغرا مصادف با آغاز امامت حضرت مهدی علیه السلام بود تا مردم
    آرام آرام با مفهوم تلخ و دردناک غیبت آشنا شده، بتوانند تا آن زمان که به
    اشتباه خود پی می‌برند و به وظایف خود در برابر امامان آگاه می‌شوند،
    همچنان دیندار بمانند. در دوران غیبت صغرا چهار نایب خاص، امر وساطت میان
    امام علیه السلام و شیعیان را به عهده داشته و چنان‌که خواهیم دید، همه
    آنها معروف و سرشناس بوده‌اند. آنان احکام دین را از وجود اقدس امام زمان
    علیه السلام گرفته و در اختیار شیعیان می‌گذاشتند. سؤالات [کتبی و شفاهی]
    ایشان را به حضور امام زمان علیه السلام برده و سپس پاسخ را به شیعیان
    می‌رسانیدند و همچنین، وجوه شرعی شیعیان را با وکالتی، که از امام داشتند،
    می‌گرفتند [و به حضرت تحویل می‌دادند یا با اجازة ایشان مصرف می‌کردند]
    آنان جمعی بودند که امام حسن عسکری علیه السلام در زمان حیات خود عدالتشان
    را تأیید فرمود و همه را به عنوان امین امام زمان علیه السلام معرفی کرد و
    بعد از خود، ناظر املاک و متصدی کارهای خویش گردانید، و آنها را با نام و
    نسب به مردم معرفی نمود.

    اینها، همه دارای عقل، امانت، وثاقت، دِرایت، فهم و عظمت بودند.

    * * *
    پاسخ چند سوال
    امامت کودک
    مسأله خلافت و امامت در اسلام، تنها بر اساس لیاقت و شایستگی افراد بوده و
    سن و سال هیچ تأثیری نداشته است. پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در سال
    سوم هجرت بعد از دعوت خویشان خود به اسلام، علی علیه‏السلام را که نوجوانی
    پیش نبود به خلافت و وصایت منصوب کرد و به قوم خود دستور داد که از او
    اطاعت کنند. هم چنین در واقعه مباهله با نصارای نجران، آن حضرت امام حسن و
    امام حسین علیه‏السلام را در حالی که کودک بودند به همراه خویش برد. شیخ
    مفید در این‏باره می‏نویسد: پیامبر همراه حسنین در حالی که طفل بودند با
    نصارا مباهله کرد. بعد از آن، این امر هیچ گاه سابقه نداشت. این وقایع و
    شواهد بسیار دیگر تاریخی، دلایلی است که امامت حضرت ولی عصر علیه السلام
    را در سن کودکی تأیید می‏کند.
    * * *
    امامت و نبوت کودک از نگاه قرآن
    قرآن مجید در آیه 12 سوره مریم، درباره نبوت حضرت عیسی می‏فرماید: «ای
    یحیی تو کتاب آسمانی را به قوت فراگیر، و ما فرمان نبوت در کودکی به او
    دادیم».
    هم چنین خداوند در همان سوره با اشاره به سخن گفتن حضرت عیسی در گاهواره، نبوت او را تأیید می‏کند.
    فخر رازی در تفسیر خود درباره حکمی که خداوند به حضرت یحیی داد می‏گوید:
    «مراد حکم، همان نبوت است؛ زیرا خداوند عقل او را در کودکی محکم و کامل
    کرد و به او وحی فرستاد و این بدان جهت است که خداوند، حضرت یحیی و عیسی
    را در کودکی به رسالت مبعوث کرد، بر خلاف حضرت موسی و محمّد که در بزرگ
    سالی مبعوث شدند؛ از این رو چه مانعی دارد که خداوند این دوران را بر
    عده‏ای کوتاه سازد و حضرت مهدی علیه السلام را در کودکی حکمت و امامت
    عنایت فرماید.
    * * *
    چرا کودک امام باشد؟
    چه ضرورتی دارد که امام، کودک باشد؟ این امر برای آن است که بدانیم،
    امامت، از سوی خداست؛ چرا که اگر امامان تنها در بزرگ سالی به مقامت امامت
    می‏رسیدند ممکن بود تصور شود مقامات و کمالات آنان، اکتسابی است؛ اما با
    امامت کودک چنین گمانی برده نمی‏شود، اگر طفلی، به فضیلت امامت رسید، بدون
    شک می‏یابیم که او از سوی خداوند متعال به چنین مقامی رسیده است.
    ا ز سوی دیگر، این امر برای آن است که بدانیم مقام و منزلت، بر اساس لیاقت
    است نه بزرگی سن، چنان که در تاریخ زندگی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
    آورده‏اند که ایشان فرماندهی سپاه خود را به اُسامه بن زید که جوانی 19
    ساله بود واگذار کردند در حالی که عده‏ای از صحابه به برکناری او معتقد
    بودند، پیامبر به دلیل لیاقت او، به فرماندهی‏اش اصرار داشت.
    امامت، یعنی نایب شدن از پیامبر و پذیرش ریاست بر تمام اشیا و موجودات، با
    شروطی پدید می‏آید که نمی‏توان آنها را از راه رنج، ریاضت، عبادت و تحصیل
    در تمام عمر به دست آورد. پس تعیین امامت فقط با خداوند عزوجل است که هر
    که را خواست تربیت کند، حکمت بیاموزد و قابل ریاست و امامت کند؛ البته در
    نزد خداوند، انسان کوچک و بزرگ در این مسئله یکسان است.
    * * *
    نهم ربیع الاول ، سالروز آغاز امامت حضرت ولی عصر علیه السلام در حقیقت امتداد غدیر بلکه خود غدیری دیگر است.
    باید در این چنین روزی با امام زمان علیه السلام بر اساس مفاد روایات و
    دعاها بویژه دعای "عهد" پیمانی دوباره بست معرفت، محبت، ولایت و اطاعت
    برخی از اصول این پیمان نسبت به حضرت صاحب الزمان علیه السلام است.
    ولایت امام زمان علیه السلام به عنوان سرپرستی وحاکمیت وی بر افراد جامعه
    هست و این ولایت رکن و اساس دین است همچنین کلید گشایشگر و راهنمای انسان
    مسلمان در همه ابعاد دین می‌باشد.
    معرفت، محبت و ولایت امام علیه السلام، زمینه‌ساز عهد و پیمان با ایشان است، چرا که عشق و ولایت بدون مسوولیت پذیری هوسی بیش نیست.
    عهد، التزام و نوعی تعهد پذیری در مقابل شخص یا کاری می‌باشد و باید خود
    را به وظایفی که نسبت به امام زمان علیه السلام داریم ملتزم سازیم وبا
    ایشان برای انجام آرمان‌هایش عهد ببندیم وکسانی می‌توانند در عصر ظهور به
    این عهدها عمل کنند که در عصر غیبت به پیمان خود با امام عصر علیه السلام
    عمل کرده باشند.
    عهد و اطاعت، تجلی و نمود عشق و محبت است و زمینه‌سازی برای ظهور ایشان،
    بسط عدالت و فرهنگ عدل پذیری در جامعه و نهادینه کردن آن است .



  • کلمات کلیدی :
  • روایت سرخ ::: سه شنبه 88/12/4::: ساعت 4:49 عصر

    امام حسن عسکری (ع)

     

    امام حسن عسکری (ع)



  • کلمات کلیدی :
  • روایت سرخ ::: سه شنبه 88/12/4::: ساعت 2:50 عصر

    امام عسکری(علیه السلام) و تحکیم مرجعیت

    شهادت امام حسن عسکری

    آقای من! همیشه‏ این امکان براى من نیست که خدمت شما مشرّف شوم. پس سخن چه‏ کسى را بپذیرم و فرمان چه کسى را اطاعت کنم؟...

    این کلامی است که احمد بن اسحاق خطاب به مولای خویش امام عسکری (علیه السلام) بیان می کند و چه بسا حرف دل امروز تک تک شیعیان باشد. واقعا ما که در دوران غیبت امام زمانمان هستیم، باید چه کنیم و تکلیفمان چیست؟

    مسلم است که شیعیان باید از نظام استوار اجتماعى برخوردار شوند تا بتوانند در برابر رخدادها و مبارزه‏جوئیها توانا باشند. این نظام، در رهبرى‏ مرجعیّت تبلور مى‏یابد؛ بدین معنى که شیعیان به گرد محور عالمان الهى‏ واُمَناى وى بر حلال و حرام، جمع می شوند. از این رو بود که در دوران امام‏عسکرى‏(علیه السلام)، شالوده نظام مرجعیّت تحکیم یافت و نقش دانشمندان‏ شیعه، بدین اعتبار که آنان وکلا، نوّاب و سفیران امام معصوم‏(علیه السلام‏) هستند، برجستگى ویژه‏اى پیدا کرد.

    روایتهاى فراوانى از امام‏عسکرى(‏علیه السلام) در باره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد که یکى ازآنها همان روایت معروفى است که امام عسکرى‏(علیه السلام) از جدّ خویش، امام ‏صادق‏(علیه السلام) روایت کرده اند و در آن آمده است:

    آن کسی از فقیهان که خویشتندار می باشد و دین خویش را پاسدار و با هوا وهوس‏ خود ستیزه کار و امر مولاى خویش را فرمانبردار است، پس بر عموم (مردم) است که از او تقلید کنند.

    از همین رو دانشمندان هدایت یافته به نور اهل بیت‏(علیهم السلام)، امور امّت ‏را در دوران امام یازدهم عهده دار شدند و به ایشان درباره مسائل مشکلى که با آنها بر خورد مى‏کردند، نامه مى‏نگاشتند و آن حضرت نیز پاسخهایی به آنها مى‏نوشت‏ و نامه‏ها را به امضا و توقیع خویش مهر مى‏نمود. این نامه‏ها در نزد علما به تواقیع معروف شد و برخى از آنها شهرت ‏خاصّى کسب کردند.

    به عنوان نمونه، عثمان بن سعید عَمرى، یکى از ستونهاى نظام مرجعیّت دردوران امام حسن عسکرى(علیه السلام) است و ائمه نیز به جایگاه او اشاره کرده‏اند. او درنزد شیعیان مقامى والا داشت و امام هادى(علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام) پیروان خود را بدو ارجاع‏ مى‏داد. چنانکه احمد بن اسحاق قمى گوید:

    پس از وفات امام هادی (علیه السلام) روزی بر امام عسکری(‏علیه السلام) وارد شدم و پرسیدم: سرورم! همیشه‏ این امکان براى من نیست که خدمت شما مشرّف شوم. پس سخن چه‏ کسى را بپذیرم و فرمان چه کسى را اطاعت کنم؟ آن حضرت به من‏ فرمود: این ابو عمرو، مردى مورد وثوق و امین است و در زندگى و مرگ مورد اعتماد من است. آنچه به شما گفت، از جانب من مى‏گوید و آنچه به شما رساند، از جانب من رسانده است.(1)

    عثمان بن سعید در کنار برخی از افراد دیگر(2)، از وکلا و نوّاب امام و کسانى بودند که ‏ارکان نظام مرجعیّت در میان امّت، بدانها استحکام یافت. نظام ‏مرجعیّت به منزله شیوه‏اى در حرکت سیاسى و راهى استوار براى دعوت به‏ خدا و سازماندهى مکتبى براى جامعه، قلمداد مى‏شود. همچنین این نظام، ‏مى‏تواند به وقت بازگشت حکومت به دست اهل آن، نظامى سیاسى‏ براى امّت باشد. این نظام به دور از غوغاى طایفه گرایى وعشیرت‏زدگى است؛ همچنانکه با روح حزب گرایى و گروه گرایى نیز فاصله دارد. شیعیان همواره در زیر سایه این تشکّل مکتبى، از دوران ائمه‏اطهار(علیهم السلام)، زندگى کرده و از تواناییهاى آن برخوردار بوده است؛ اگر چه برخی عوامل، گاه موجب توقف آن مى‏شده واجازه نمى‏داده ‏است که این نظام، در برخى ابعاد به سوى تکامل مورد نظر خود شتاب‏ گیرد.

    بنابر این، یکی از خصوصیات عصر امام حسن عسکرى‏(علیه السلام)، تحکیم نظام رهبرى مرجعیّت در میان شیعیان است که هم اکنون و در عصر غیبت امام دوازدهم، حضرت حجت بن الحسن (علیه السلام) نیز به عنوان یک از بنیانهای اصلی نظام رهبرى شیعه به حساب می آید.

     

    منبع:

    زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام،  آیت الله محمد تقی مدرسی، با اندکی تلخیص



  • کلمات کلیدی :
  • روایت سرخ ::: سه شنبه 88/12/4::: ساعت 2:41 عصر

    سوگنامه

    آفتاب روز هشتم ربیع الاول در حال طلوع بود، که آفتابی پرفروغ از دیگر سو غروب می کرد. او یازدهمین پیشوای آسمانی مردمان، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بود، که شمع وجودش پس از 28 سال پرتوافشانی به خاموشی می گرایید. در سالروز شهادت آن امام بار دیگر زمین و آسمان در عزای سلاله ای پاک از خاندان نبوی سوگوار است، تا با گریه و فغان بر مظلومیت آن امام همام با فرزندش حضرت ولی عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) هم ناله شود. شهادت امام عسکری علیه السلام را بر دادگستر جهان، امام زمان (عج)، و تمام روهروان راه آن حضرت، تسلیت می گوییم.

    لقب عسکری

    از آن جا که امام یازدهم علیه السلام ، همراه با پدر بزرگوارشان، امام هادی علیه السلام ، به شهر سامراء، پایتخت خلافت عبّاسی، منتقل شده، و در آن جا در محله «عسکر» سکونت اجباری داشتند «عسکری» نامیده شدند. کنیه ایشان «ابومحمّد» و بیشتر مردم، آن حضرت و پدر و جدّ ایشان را ملقّب به «اِبْنُ الرِّضا» (فرزند امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام ) می نامیدند. از دیگر القاب آن حضرت، زکیّ به معنی پاکیزه است.

    پدر و مادر

    پدر ایشان، امام هادی علیه السلام ، و مادرشان، بانوی پارسا و شایسته، حدیثه است، که امام عسکری در دامان پاک ایشان متولد و پرورش یافت. این بانوی بزرگوار از زنان مومنه و نیکوکار بود. در فضیلت این بانو همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تا مدتی پناهگاه و نقطه اتکای مومنان، در آن مقطع زمانی بسیار بحرانی و پر اضطراب بود.

    سامراء یادآور قیامت

    وقتی خبر شهادت امام عسکری به مردم سامرا رسید، غم بر سر مردمان شهر سایه افکند. «ابن صباغ مالکی»، یکی از دانشمندان اهل سنّت، در این باره می نویسد: وقتی خبر درگذشت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام منتشر شد، سامراء به حرکت درآمد و سراپا فریاد و فغان و ناله گردید. بازارها تعطیل و مغازه ها بسته شد.

    بنی هاشم، أُمرای لشکر، قاضیان شهر، شعرا، و سایر مردم برای شرکت در مراسم تشییع پیکر مطهّر امام عسکری حضور یافته بودند. سامراء در آن روز یادآور صحنه قیامت بود.

    توطئه طاغوت

    پس از شهادت امام عسکری علیه السلام ، معتمد، خلیفه وقت عباسی برای آن که وانمود کند که از آن امام، فرزندی باقی نمانده است، دستور داد تا میراث آن حضرت را میان مادر و برادرش جعفر تقسیم کنند. او بدین وسیله می خواست مسلمانان را از وجود امام بعدی ناامید کند. غافل از این که مردم عقیده داشتند که از امام عسکری علیه السلام فرزندی باقی مانده است که امامت را به عهده خواهد گرفت؛ زیرا عده ای از شیعیان فرزند خردسال امام را در زمان حیات ایشان دیده بودند.

    اقامه نماز

    جنازه مطهّر و نورانی امام عسکری را در حیاط خانه اش کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. برادر آن حضرت، جعفر کذّاب، پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی که دندان های پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد. و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: «عمو! کنار برو، من باید بر پدرم نماز گزارم». جعفر در حالی که قیافه اش دگرگون شده بود، کنار رفت و آن کودک برجنازه امام نماز خواند. او کسی نبود جز حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف؛ زیرا معصوم باید بر معصوم نماز گزارد. سپس حضرت را در خانه خود در کنار قبر پدرش امام هادی علیه السلام به خاک سپردند.

    محدودیت و شدت فشار بر امام

    خلفای عباسی از هرگونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمی کردند. این محدودیت ها در عصر امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم السلام به اوج خود رسیده، در زمان امام یازدهم شدت بیشتری یافت؛ زیرا، در زمان ایشان پیروان اهل بیت به صورت یک قدرت عظیم درآمده بودند، و این گروه حکومت عباسیان را مشروع و قانونی نمی دانستند، و معتقد به امامت فرزندان علی علیه السلام بودند. در آن زمان ممتازترین شخصیّت این خانواده، امام عسکری بود. از طرف دیگر، طبق روایات بی شمار، مهدی موعود که تار و مار کننده همه حکومت های خودکامه است، از نسل پیشوای یازدهم است. به این جهت خلفای عباسی پیوسته مراقب زندگی ایشان بودند.

    زمینه سازی غیبت حضرت مهدی (عج)

    یکی از فعالیت های امام عسگری، آماده سازی مردم برای پذیرش غیبت امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه شریف بود؛ از این رو ایشان، کمتر با مردم تماس می گرفت، و جز نوّاب و یاران خاص خود، کسی را به حضور نمی پذیرفت و فقط به واسطه آنان مشکلات دینی مردم را حل می کرد. آن حضرت گاه دستورهای دینی خود را به وسیله نامه هایی، به علما می نوشت. امام عسکری با عمل به چنین شیوه ای قصد داشت زمینه غیبت فرزندش امام مهدی (عج) را آماده کند و مردم را به دوری امام عادت دهد به گونه ای که غیبت امام زمان(عج) برای آنان غیرمعمول و ناآشنا نباشد.

    معرفی امام بعد از خود به یاران خاص

    احمدبن اسحاق، یکی از یاران و اصحاب خاص امام عسکری می گوید: به حضور ابومحمّد، حسن بن علی عسکری علیه السلام رسیدم و خواستم درباره جانشین بعد از ایشان سئوال کنم. پیش از سئوال من، حضرت فرمودند: «ای احمدبن اسحاق به درستی که خداوند از خلقت حضرت آدم علیه السلام تا هنگام برپایی قیامت، زمین را از حجّتِ خود برخلق خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. خداوند به سبب حجّت الهی بلا را از اهل زمین دور می سازد و به برکت او باران فرو می بارد». پرسیدم: یابن رسول اللّه ، پس امام بعد از شما کیست؟ در این هنگام امام باعجله برخاست و به درون خانه رفت. سپس همراه کودکی سه ساله ـ که صورتش همانند ماه شب چهارده می درخشید ـ بیرون آمد، آن گاه فرمود: «ای احمدابن اسحاق، اگر بر خدا و حجت هایش عزیز نبودی این فرزند را به تو نشان نمی دادم».

    امام عسکری علیه السلام با چنین شیوه هایی، بارها جانشین بر حق خود را به یاران و اصحاب خویش معرفی می کردند.

    جلوه حقیقت

    شخصی به نام «حلبی» می گوید: به سامراء آمدم و منتظر خروج امام عسکری علیه السلام از منزلشان بودم تا او را از نزدیک ببینم. در کنار من جوانی ایستاده بود. به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: این جا چه می کنی؟ گفت: من از نوادگان ابوذر غفاری هستم. درباره امامت ابومحمّد علیه السلام اختلافی پیش آمده است، آمده ام نشانه ای از او ببینم تا دلم آرام گیرد. در این هنگام امام عسکری علیه السلام بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوان نگریست و فرمود: «آیا تو غفاری هستی؟» جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت «حمدَویّه» چه می کند؟ جوان گفت: خوب است. امام پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ جوان گفت: خیر. گفتم: آیا همین تو را بسنده بود؟ گفت: کمتر از این هم کافی بود.

    نفوذ معنوی

    اخلاق الهی و سیرت نبوی حضرت امام عسکری علیه السلام موجب نفوذ معنوی گسترده ای در بین مردم شده بود؛ به گونه ای که وقتی امام از منزل بیرون می آمدند، مردمان جهت دیدار و پرسیدن سوال های خود، در برابر منزلشان صف می کشیدند. خلفای عباسی که از نفوذ معنوی امام بیم داشتند و از دیگر سو مشاهده می کردند که محدودیت ها و فشارهایی که بر ایشان وارد می کنند، اثر معکوس دارد و روز به روز بر محبوبیت ایشان در بین مردم افزوده می شود، امام را به زندان افکندند، تا مانع ارتباط ایشان با مردمان شوند و به خیال خود از نفوذ معنوی شخصیّت والای امام بکاهند.

    ره یافته مکتب عشق

    محمّدبن اسماعیل علوی می گوید: حضرت امام عسکری علیه السلام را در زندانی زیر نظر «علی ابن اوتاش» قرار دادند. او فردی بی رحم و از دشمنان سرسخت آل محمّد صلی الله علیه و آله بود و با خشونت بسیار نسبت به خاندان و فرزندان امام علی علیه السلام رفتار می کرد. از سوی دیگر خلفای عباسی نیز به او دستور دادند تا هرچه می تواند به امام سخت گیری کرده و به ایشان آزار رساند؛ اما بیش از یک روز نگذشت که آن مرد با مشاهده حالات معنوی امام در برابر عظمت حضرت عسکری زانوی عجز و تواضع به زمین نهاد. علی ابن اوتاش هنگامی که از حضور امام بیرون آمد از بهترین یاران با اعتقاد، و ستایش گر حضرت امام عسکری شده بود.

    ریشه گناهان

    کسانی که می خواهند در مسیر طاعت و بندگی پروردگار متعال قدم برداشته و به تزکیه و تهذیب نفس بپردازند، باید در اولین گام از گناهان و پلیدی ها دوری جویند؛ چرا که گناهان همانند زنجیرهایی سنگین بر پای اراده انسان آوار شده و مانع پیشرفت معنوی می شوند. امام حسن عسکری علیه السلام در روایتی به ریشه و اساس پلیدی ها اشاره کرده و می فرماید: «همه پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده اند و دروغ، کلید آن خانه است». یعنی کسی که مرتکب دروغ شود به گناهان دیگر نیز دست خواهد زد. همچنین ترک دروغ، مقدمه ای برای ترک دیگر گناهان خواهد شد.

    نفاق و دو رویی

    از صفات نکوهیده و مذمومی که از ارزش انسان در جامعه می کاهد و باعث دوری گزیدن مردم از آدمی می شود، نفاق و دورویی است. منافقان و ریاکاران از پست ترین افراد جامعه هستند. امام عسکری در نکوهش این افراد می فرمایند: «چه بد بنده ای است شخص دو رو و ریاکار، در حضور برادرش بستاید و در نبودِ او غیبتش کند. اگر برادرش صاحب چیزی شود، بدو حسد ورزد و اگر گرفتار شود بدو خیانت کند».

    زهر جفا

    خلفای عباسی، با به کارگیری سلیقه های متفاوت می کوشیدند تا اوضاع را به زیان امام عسکری خاتمه دهند؛ با این حال با گذشتن زمان، محبوبیت امام در بین مردم فزونی می یافت. معتمد عباسی که از نفوذ معنوی امام در بین مردمان بیمناک بود، درصدد برآمد تا به هر شیوه ممکن، ایشان را به شهادت برساند. او نمی توانست آشکارا به چنین توطئه ای دست بزند؛ از این رو با دسیسه ای مرموز، ایشان را مسموم ساخت و با این کار پرتو یازدهمین ستاره پرفروغ آسمان هدایت را به ظاهر خاموش کرد. معتمد با قصد فریب افکار عمومی با ظاهرسازی، چند پزشک را به نزد امام فرستاد تا ایشان را معاینه کنند و شهادت ایشان را مرگ عادی جلوه دهند؛ اما خیلی زود این نیرنگ معتمد رنگ باخت و مردم از حقیقت واقعه آگاه شدند.

    عروج عارفانه

    در ساعات آخر عمر امام، بیماری آن چنان بر ایشان شدید شد که آن حضرت توان از دست داده بود. امام رو به غلامش فرمود: «به آن اتاق برو و کودکی را که به سجده افتاده است، بیاور». غلام رفت و با کودکی که چهره ای درخشان داشت و بین دندان هایش گشاده بود، به نزد پدر آمد. وقتی که نگاه امام حسن عسکری علیه السلام به کودک افتاد، گریه کرده و فرمود: «ای سرور اهل خانه خود، به من آب بیاشام، همانا من به سوی پروردگارم می روم». (وفاتم نزدیک است). آن کودک با دست خود به پدر آب داد. سپس امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «مرا برای نماز آماده کنید.» آن کودک، پدر را در وضو گرفتن کمک کرد. امام عسکری به او فرمود: «بشارت باد تو را ای پسرم که تویی صاحب الزمان و تویی مهدی و حجت خدا بر روی زمین، و این عهدی است از پدرم و از پدرانش تا رسول خدا صلی الله علیه و آله ».

    در سوگ پدر

    از پس پرده برون حجّت اثناعشر است یا که در غرّه مَه قرص قمر جلوه گر است
    بلبل از دوری گل تا سحر امشب به نواست یا پسر بر سر بالین پدر نوحه گر است
    هاتفی گفت که خاموش! مگر بی خبری حسن عسکری امشب به جناح سفر است
    سر به دامان پسر گرم سخن با معبود چهره اش بر اثر زهر جفا پرگهر است
    شد برون طایر روحش ز قفس سوی جنان مهدی منتظر از بهر پدر خون جگر است

     

     

    امام حسن عسکری (ع)



  • کلمات کلیدی :
  • روایت سرخ ::: سه شنبه 88/12/4::: ساعت 2:39 عصر

    بازتاب جهانی انقلاب اسلامی

     

    مقاله حاضر تلخیصی از کتاب «بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، انفجار نور» تألیف دکتر منوچهر محمدی است که در آینده ای نزدیک به چاپ خواهد رسید.

     

    کتاب بازتاب جهانی انقلاب اسلامی که چهار گفتار پیرامون اثرات انقلاب در نظام بین الملل، جهان اسلام، نظریه های انقلاب و الگوهای نظام سیاسی است، اثریست که در سیزده فصل به ویژگی های انقلاب اسلامی، علل و عوامل پیروزی انقلاب، تفاوت انقلاب اسلامی با سایر تحولات سیاسی و اجتماعی دوران معاصر، ساختارشکنی نظریه های انقلاب در اندیشه های غربی، استراتژی های جهانی شدن انقلاب اسلامی، بازتاب انقلاب اسلامی در نظام بین الملل، بازتاب انقلاب اسلامی بر جهان اسلام علی الخصوص کشورهای حوزه خلیج فارس، منطقه شامات، آفریقا، آسیای مرکزی و قفقاز، آسیای صغیر، شبه قاره هند و خاور دور می پردازد. نویسنده با ارائه اسناد و مدارک و تحلیل متون و منابع موجود، در سطح گسترده ای بازتاب عمومی انقلاب اسلامی در دولت ها، ملت ها، نظام بین المللی و نظریه های سیاسی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد.

     

    ضمن تقدیر و تشکر از دکتر محمدی که این کتاب را در اختیار فصلنامه 15 خرداد قرار دادند، بخشی از مقدمه و نتیجه گیری این اثر را تقدیم خوانندگان می کنیم. به امید اینکه با چاپ این گونه آثار و نقد عالمانه آنها توسط دانش پژوهان، به غنای مبانی نظریه های سیاسی متفکران مسلمان در دوران معاصر و دیدگاه های پیرامون انقلاب اسلامی، افزوده گردد.

     

    فصلنامه 15 خرداد

    مقدمه

     

    جهان در قرن بیستم، تحولات گسترده و وقایع متنوع، متضاد، تأثیرگذار و در عین حال خیره کننده ای را شاهد بود. سرعت و ابعاد گسترده این تحولات در قرن بیستم به تنهایی با آنچه در قرون پیشین بر جهان گذشته، برابری می نماید. جنگ های جهانی، انقلاب ها و تعارضات و درگیری های میان جوامع، بخش قابل توجهی از تحولات قرن گذشته را به خود اختصاص دادند. برخی از این رخدادها با تمامی اهمیت آنها دامنه اثر محدودی از خود به جای نهاده و برخی پویایی جریانات درونی خود را حفظ نموده و گستره کلانی از ساختارها و فرآیندهای نظام بین الملل را تحت تأثیر قرار دادند. وقوع انقلاب اسلامی در کنار فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از جمله حوادثی است که تأثیر فوق العاده و شگفت آوری در ورای مرزها و نظام بین الملل بر جای گذارده است. تحولات و وقایع فوق، عناصر درونی نظام بین الملل را به شکل عمیقی تحت تأثیر قرار داده اند.

     

    حیرت و نگرانی غرب از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال1357 (1979)، نه تنها ناشی از عدم درک و آشنایی صحیح آنها با جریان ها و تحرکات داخلی، فرهنگ سیاسی و فکری درون جامعه ایران بود بلکه بروز چالش در منافع سرشار سیاسی و اقتصادی آنها نیز بر ابعاد این نگرانی می افزود. ایران به عنوان یکی از بزرگ ترین دارندگان منابع گاز و نفت، مرز مشترک2500 کیلومتری با یکی از پایه های نظام دو قطبی در دوران جنگ سرد، جایگاه ایران در کمربند اسلامی به عنوان یکی از قوی ترین مراکز فکری و فرهنگی اسلامی و همچنین موقعیت بی نظیر استراتژیک آن در حساس ترین منطقه در گردونه منافع حیاتی و امنیتی غرب و بویژه قدرت های بزرگ قرار داشت. پیچیدگی رفتار متقابل غرب و ایران فارغ از عنصر زمان، ناشی از عواملی از این دست بوده است. شدت و ضعف برخورد و تعامل غرب با ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب تابع و وابسته به همین گونه عوامل می باشد.

     

    در تاریخ مدرن ایران، این نخستین مرتبه ای نبوده که در آن تحول عمده ای رخ داده که مرکز دغدغه بین المللی شده است. تاریخ رقابت روسیه تزاری با انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی با امریکا در ایران از اواخر قرن 19 میلادی، به خوبی منافع و دغدغه های غرب را در این کشور نمایان می سازد. با وجود تمام رخدادهای تاریخ معاصر در ایران، آن طور که وقوع انقلاب اسلامی غرب را نگران ساخته و به عبارت بهتر به هراس واداشته و متحیر و متأثر ساخته، هیچ حادثه دیگری تا این حد اثرگذار نبوده است.

     

    مطالعه تحولات پیشین و بررسی تاریخ معاصر ایران، خود مؤید این واقعیت است که پس از پیروزی انقلاب، غرب و قدرت های بزرگ عملا امتیاز حضور و دخالت مستقیم در جریانات جاری جامعه ایران را از دست دادند. در این بین حتی بازیگران حاشیه ای را نیز به شدت متأثر ساخت. برای مثال بیش از 80 درصد واردات نفت رژیم صهیونیستی از ایران تأمین می شد که هر گونه خللی در این امر، ضربه سنگینی را به اقتصاد این رژیم وارد می ساخت. از سوی دیگر این رژیم؛ هم پیمان نظامی نیرومندی را از دست داد و با سیاست های جدید ایران در قبال فلسطین و حمایت آنها تا سر حد حذف «اسرائیل» عملا منجر به درهم ریختگی برنامه ها و سیاست های آنها شد. «ژروسالم پست» در همین زمینه می نویسد:

     

    «سقوط شاه نه تنها بر وضعیت جغرافیایی و سیاسی خلیج فارس تأثیر خواهد داشت؛ بلکه بر موازنه نیروها به طور اعم تأثیر خواهد گذاشت».

     

    انقلاب اسلامی در شرایطی در ایران به وقوع پیوست که به نظر کمتر کسی ایران را در شرایط انقلابی تصور می نمود. اکثر برآوردها از توان نظام موجود در ایران در نهایت به ثبات نسبی ختم می شد. به عبارت دیگر این انقلاب خاستگاه و بستری غیرمنتظره داشت. چرا که حکومت پهلوی دوم در خاورمیانه برای نظام بین الملل دو قطبی به سرکردگی امریکا و شوروی، جزیره ای کاملا آرام و امن محسوب می شد. قبل از کنفرانس گوادلوپ، کشورهای بزرگ صنعتی و در رأس آنها امریکا، انگلیس و فرانسه هنوز انتظار فروپاشی حکومت پهلوی را نداشتند و به همین دلیل جیمی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا چند ماه قبل از آن ایران شاهنشاهی را «جزیره امن»[2] خواند و از سوی دیگر دیوید اوون وزیر امور خارجه وقت انگلیس با صدور بیانیه ای صراحتا موضع کشورش را در برخورد با حرکت انقلابی مردم در ایران جانبداری رسمی از محمد رضا پهلوی و ادامه حکومت سلسله پهلوی اعلام نمود. آنها بر این باور بودند که پیروزی انقلابیون در ایران در نهایت به تأسیس نظام کمونیستی منجر خواهد شد. تقابل غرب لیبرال در مقابل شرق کمونیست تمام ذهنیت قدرت های رقیب را منحصر به خود ساخته بود؛ به طوری که تحلیل ها و برداشت های مزبور آنها را به شدت تقلیل گرا نموده و منجر به سیاستگذاری ها و تصمیم های متناقضی از سوی آنها در قبال بسیاری از مسائل جاری در نظام دو قطبی شد.

     

    با وجود چنین شرایطی در نظام بین الملل هرگز احتمال نمی رفت که چنین دولت به اصطلاح جاه طلب و مدرن گرا که در تعامل با هر دو قطب نظام بین الملل کنار آمده و پشتیبانی هر دو را همراه داشت به آسانی و در مدت کوتاهی در مقابل جریان انقلاب به زانو درآید. حضور فعال انگلیس و امریکا در ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332، تصور هر گونه انقلاب را برای حاکم شدن نظام بلشویکی در جهت گسترش نفوذ شوروی و یا هر نوع دیگری از جریانات ضد غربی با یأ س مواجه می ساخت.

     

    حضور و نمود دو ایدئولوژی مارکسیسم و لیبرالیسم در سیستم نظام دو قطبی و سلطه و استحکام روز افزون بر این سیستم، اکثر کشورها خصوصا کشورهای کوچک و آسیب پذیر را ناگزیر از پیوستن به یکی از این دو قطب نموده بود. هر تحول و تغییری در سطوح ملی، منطقه ای و بین المللی در سایه حضور و پشتیبانی یکی از این دو قطب را محقق می داشت و تقریبا وجهه قانونمند به خود گرفته بود.

     

    به عبارت دیگر نه فقط یکی از دو ابرقدرت در پشت این تغییر و تحولات حضور فعال و نقشی عمده داشتند بلکه آشکارا از یکی از دو طرف حمایت و به آن کمک می کردند. مواردی همچون جنگ ویتنام، بحران کوبا، جنگ دو کره و تحولات اروپای شرقی و بسیاری موارد در رقابت و بعضا رویارویی دو قطب و حمایت آشکار آنها از طرفین منازعه قابل ذکر است.

     

    سیاست های غرب و در رأس آنها امریکا در منطقه خاورمیانه و همچنین خلیج فارس به واسطه وجود منابع غنی انرژی و مهم تر از آنها ویژگی های بارز ژئوپلتیک این منطقه، ایران را به عنوان کشوری با موقعیت استراتژیک منحصر به فرد در شرایطی استثنایی قرار داده بود. همسایگی با قدرتی چون اتحاد جماهیر شوروی و برخورداری از پتانسیل های یک قدرت منطقه ای و همچنین سیاست ها و گرایش های غرب گرایانه، ایران را به گزینه ای مناسب برای اعمال سیاست های امریکا در منطقه مبدل کرده بود. امریکا علاوه بر پیگیری اهدافی همچون مقابله با نفوذ کمونیسم، تضمین تداوم صدور نفت ارزان از منطقه غرب و همچنین دفاع از رژیم های محافظه کار و متحدین غرب در منطقه، در پی انتخاب برخی از دولت های منطقه ای به عنوان تکیه گاه اصلی سیاست های خود در راستای ایجاد توازن قوا در منطقه و تأمین منافع غرب و شریک استراتژیکی همچون رژیم صهیونیستی بود.

    رهیافت دولتمردان امریکا برای نیل به اهداف خود در منطقه در طول دهه 1350 به دلیل درگیری این کشور در بحران ویتنام و امکان تشدید احساسات ناسیونالیستی در منطقه به دلیل حضور مستقیم امریکا بر اساس استراتژی جنگ به دست دیگران برای امریکا شکل گرفته بود. این راهکار در قالب دکترین معروف نیکسون یا گوام تجلی یافت و دو کشور ایران و عربستان، هر کدام به دلایلی خاص محورهای بنیادین اجرای این مأموریت شدند. در رقابت بین این دو کشور، توان و مزیت های ایران بر عربستان تفوق یافت و مأموریت اصلی در چارچوب دکترین مذکور به ایران واگذار شد. این سیاست در دوران جرالد فورد و کارتر نیز ادامه یافت و پیروزی انقلاب خط بطلان و انتهای این استراتژی بود.

     

    شکی نیست که پس از فرار محمد رضا پهلوی از ایران و بازگشت امام خمینی به کشور، بازیگران صحنه سیاست بین الملل (اعم از دولت ها، سازمان های بین المللی، شرکت های چند ملیتی و رسانه ها)، همه مجبور بودند این واقعه بسیار بزرگ را در ساخت راهبردی و سیاسی، به مثابه واقعیتی انکار ناپذیر باور نمایند. موضع گیری ها و عملکرد متفاوت و بعضا متناقض قدرت های بزرگ، حاکی از سردرگمی و عدم صحت محاسبات آنها بوده و حساسیت آنها در موضع گیری های اولیه نشان از تأثیرگذاری انقلاب در چنین ابعادی داشت. رویکرد ایدئولوژیک انقلاب اسلامی بر فرهنگ دینی و ارزش های سنتی و بومی برای جهان غرب کاملا غیر منتظره بود. کشورهای غربی، ایدئولوژی های بسیاری نظیر امپریالیسم، نازیسم، رئالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم، کمونیسم و … را در روابط بین الملل تجربه کرده بودند؛ اما در قرون اخیر رویکرد دینی یا احیای سنت سیاسی اسلام و یا به قولی اصول گرایی اسلامی و مضامینی همچون جهاد، فتوا، شهادت، امت و امام به هیچ وجه برای غرب قابل هضم نبود. تا آن زمان بیشترین دغدغه غرب در جهان اسلام و کشورهای مسلمان، حرکت های ناسیونالیستی و جنبش های روشنفکری بود.

     

    در این بین نظام سیاسی و اقتصادی اروپا، به طور انفرادی و اشتراکی بی آنکه از این جایگزینی احساس نارضایتی چندانی نماید، در صدد برآمد با دولت موقت به منزله جانشین حکومت پیشین رابطه ای معقول و منطقی ایجاد نماید تا منافع اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیکی خود را در ایران حفظ نماید. این در حالی بود که دولت های انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا نسبت به اوضاع سیاسی داخلی ایران حساسیت بسیاری نشان می دادند. با وجود تمام تقابل های نظری، نظام بین الملل دو قطبی باز هم در مقام حفظ منافع دراز مدت خود جویای ادامه روابط بازرگانی و سیاسی با ایران بودند.

     

    هر چند این خود ناشی از عدم درک درست شرایط و تحلیل واقعی از وقایع داخلی در ایران بود. مجموعه ای از عوامل همچون شرایط خاص و ویژگی های منحصر به فرد جامعه ایران، ویژگی های خاص حرکت مردم در جریان انقلاب و سرعت تحولات درون جامعه، غلظت بیش از حد رقابت در نظام دو قطبی، کیفیت و مشخصه های خاص رهبری انقلاب، درک ناظران و بازیگران مستقیم بین المللی از انقلاب اسلامی را مشوش ساخته بود. تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، برخی دولت های اسلامی محافظه کار روی کار آمده بودند. هر چند حرکت های ناسیونالیستی تندرو و سکولار نیز در جهان اسلام قابل ملاحظه بود. اما این فقط ایران بود که نخستین جمهوری اسلامی را در جهان تأسیس نمود. به عبارت دیگر این انقلاب نخستین حرکت توده ای مردم در طول تاریخ بود که یک دولت دینی اسلامی به وجود آورد و به لحاظ نظری و اعتقادی با ارائه سیاست ها و راهکارهای خاص خود از همان آغاز تضاد و تقابل خود را با سیستم و نظام بین الملل نمایان ساخت.

     

    تصرف سفارت امریکا و مسئله گروگان گیری نخستین تقابل انقلاب با نظام بین الملل بود که با نقض حقوق و عرف دیپلماتیک دستمایه غرب از سوی ایران، چالش های جدی بین ایران اسلامی و نظام بین الملل آغاز شد. تا آنکه تقابل نظری و عملی جمهوری اسلامی در دوران تکوین و تکامل خود با نظام بین الملل که بر پایه سلطه غرب شکل گرفته بود، بارها نمود یافته و طیف گسترده ای را از سیاست های حمله به ساختار موجود نظام بین الملل با استراتژی صدور انقلاب و تقویت و تجهیز امت اسلامی و نیروهای مستضعف جهان از طریق صدور انقلاب تا بهره گیری از راهبردهای ظریف تر در جهت اصلاح و تغییر نظام بین الملل به سود خود، شامل می شد.

     

    پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پیامدهای مستقیم و غیر مستقیمی برای نظام بین الملل و عناصر و فرآیندهای درونی آن داشت. خروج ایران از اردوگاه غرب و تقابل اساسی با نظام بین الملل، تأثیرات عمیقی بر معادلات منطقه ای وارد نمود. عامل بسیاری از این تأثیرات را می بایست در ویژگی های منحصر به فرد این انقلاب، چه در بعد نظری و چه در بعد اجرایی جستجو نمود. اگر چه قرن بیستم شاهد تحولات و وقایع متنوعی از این جنس و در این سطح بود اما هیچ کدام از این وقایع در چنین گستره ای بازتاب نداشتند و تأثیرگذار نبوده اند.

    نخستین سؤالی که در مقایسه پدیده هایی از این دست به ذهن متبادر می شود اینست که ویژگی های این پدیده چه بوده و تفاوت های عمده آن با نمونه های مشابه در راستای تأثیر گذاری بر عناصر و فرآیندهای سیستم و نظام بین الملل کدامند؟ به عبارت دیگر باید وجه تشابه و تمایز انقلاب اسلامی در ایران با وقایع همسطح و همجنس خود استخراج شود و آن دسته از ویژگی های انقلاب اسلامی که ظرفیت تأثیر گذاری آن بر نظام بین الملل را تقویت می نمایند استخراج نمود. در این راستا، تبیین آرمان های مطرح و کلی انقلاب، درک ابعاد و گستره تأثیر گذاری را تسهیل خواهد نمود.

     ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
  • روایت سرخ ::: پنج شنبه 88/11/22::: ساعت 3:51 عصر

     

    دربار شاه

    در سالهای حکومت محمد‌رضا پهلوی، دربار و رویدادها و زد و بندهای نامشروع آن از منابع اصلی ترویج مفاسد اخلاقی در جامعه ایران بود. رخدادهائی که در این نوشتار اشاره می‌شود گوشه‌های کوچکی از این مفاسد را از زبان دست‌اندرکاران آن رژیم به تصویر می‌کشد:
    فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات 94 تا 97) می‌نویسد:
    یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.
    مردم همچنین رسوایی سال 1972 [1351] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.
    این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!
    راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
    در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
    اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
    شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.
    به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.
    با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.
    ***
    پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن درکتاب خاطرات خود به نام «خدمتگزار تخت طاووس» (چاپ 1340، ص 40) می‌نویسد:
    امشب (25 آذر 1355) شام میهمان لرد «وایدن فلد» بودم، که در منزل او جمعی از دوستان انگلیسی هم حضور داشتند.
    خانم «میلفورد ـ هاون» که از میهمانان بود، تعریف می‌کرد: چند سال قبل در ضیافت شام سفارت ایران که به افتخار ورود هویدا نخست‌‌وزیر برپا بود شرکت داشت و هویدا را مردی یافت که در او جاذبه‌ی چندانی برای جلب زنان دیده نمی‌شود. و بعد هم اضافه کرد: «به نظر من اینطور رسید که رفتار هویدا می‌تواند بیشتر مورد توجه مردان قرار بگیرد!». که چون با گفتن این حرف،‌ حالت ناخوشایندی بر مجلس حکمفرما شد،‌ من بلافاصله به جوابگوئی برخاستم و گفتم: «گرچه هویدا مردی نیست که چشمش به دنبال زنها باشد‌، ولی اطمینان دارم که او انحراف ادعائی شما را ندارد.»
    خانم «میلفورد ـ هاون» پرسید: «شما از کجا به این موضوع پی برده‌اید؟» و موقعی که جواب دادم: «برای اینکه حدود 12 سال زیر دستش کار می‌کردم»، او بلافاصله آهی کشید و من واقعاً نفهمیدم که آیا توانسته‌ام او را متوجه طبیعی بودن هویدا بکنم یا نه؟ (!)
    ***
    «ویلیام شوکراس» در کتاب «آخرین سفر شاه» (ص 122 و 123) وضع سفارت ایران در واشنگتن در زمان شاه و سفیر او یعنی اردشیر زاهدی را چنین تشریح می‌کند:
    «... همیشه به پنجره‌های سفارت ایران در واشنگتن، قوطی‌های خاویار و بطری‌های شامپاین و بسته‌های کادو آویخته بود و تمام شهر به او تملق می‌گفتند تا این که انقلاب، همه اینها را از زیر پایش جارو کرد. آنگاه اعمال نفوذهایی که کرده بود، بیش از ریخت و پاش‌هایش نقل مجالس و محافل شهر گردید.
    در واشنگتن اردشیر زاهدی نقش یک الواط شیفته خوشگذرانی را بازی می‌کرد که سیل اغذیه لذید و اشربه گرانبها را به حلق قدرتمندان و سرشناسان سرازیر می‌کرد.
    او یک نمایشگر افسانه‌ای بود که از بوسیدن هنری کیسینجر و لیزامینلی و اندی وارهول و الیزابت تیلور به یک اندازه لذت می‌برد. الیزابت تیلور یکی از مشهورترین معشوقه‌های بی‌شمارش بود.
    هیچ‌جایی پر ریخت و پاش‌تر از سفارت ایران در خیابان ماساچوست با سقف گنبدی آینه‌کاری و پرده‌های ابریشمی مجلل و قالی‌های گرانبها وجود نداشت که تالار آن به وسیله شخصیت پرشر و شور زاهدی میزبان این ضیافت‌ها، گرم و گیرا می‌شد.
    ساعتهای مچی طلا و خاویار و شامپاین و زنان زیبا بخشی از بذل و بخشش‌های بی‌حساب زاهدی به مهمانان او بود.
    زاهدی ... بدون موفقیت زیاد کوشید دانشجویان تندروی ایرانی را قانع سازد که به جای تظاهرات علیه شاه، باید از او پشتیبانی کنند... او به جمعی از دانشجویان گفت که ارتقاء او به مقام سفارت نشان می‌دهد که چه فرصتهای بزرگی برای جوانان در ایران وجود دارد. یکی از جوانان جواب داد: «آری، ولی شاه فقط یک دختر دارد.» با توجه به اینکه زاهدی داماد شاه بود جمله مزبور کنایه دقیقی بوده است.
    ***
    احمد نفیسی از شهرداران تهران در عصر پهلوی دوم (از خرداد 1341تا مهر 1344) در خاطرات خود که در (فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال دوم، شماره 8، ص 285) منعکس است می‌نویسد:
    «زمانی که در سازمان برنامه بودم جمشید آموزگار وزیر کار شده بود. یک روز به من تلفن کرد که به او سری بزنم چون کار فوری داشت. وقتی به دیدنش رفتم، گفت: دنبال یک معاون برای وزارت کار می‌گردم. کسانی را که برای این کار مناسب می‌شناسی به من معرفی کن. من چند نفر که می‌شناختم به او معرفی کردم. مشیر یزدی، فتح‌الله معتمدی، آریانا و دکتر بهرامی را به او معرفی کردم. گفت: همه اینها را می‌شناسم حالا من یک نفر را انتخاب کردم. ببین می‌پسندی یا نه؟ و بلافلاصله عطاءالله خسروانی را که رئیس دفترش بود زنگ زد تا بیاید. خسروانی وقتی در را باز کرد همان جا در برابر او و من چنان تعظیمی کرد که سرش به زانوانش رسید. آموزگار خیلی بد دهن بود. به طرزی زننده و خشن به او گفت: یک نامه‌ای دیروز دستت دادم و گفتم رسید باید صادر شود مثل این که هنوز آن را نفرستادید. خسروانی مجدداً تعظیم کرد و گفت: قربان من چنین نامه‌ای ندیدم. گفت: چطور ندیدی، چشمت کجا بود؟ خسروانی گفت: قربان اجازه می‌فرمایید بروم نگاهی کنم و برگردم. سپس تعظیم کرد و رفت. جمشید رو به من کرد و خندید و گفت: من هرگز نه نامه‌ای به او داده بودم و نه چیزی از او خواسته بودم. من چنین معاونی می‌خواهم که تعظیم کند و هر چه می‌گویم تأیید کند.»
    ***
    ابوالحسن ابتهاج از سرمایه‌داران با نفود عصر پهلوی دوم و از مرتبطین دربار در کتاب خود «خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج 2، ص 560 و 561) راجع به ریشه‌‌های فروپاشی حکومت شاه چنین می‌نویسد:
    «شاه با زورگویی، فساد، ناچیز شمردن مردم، کنار گذاشتن شخصیت‌های ارزنده از صحنه سیاست، انتصاب افراد ضعیف و فرصت‌طلب به مقامات حساس، زمینه را برای انقلاب آماده کرد. درآمد سرشار نفت هم به او این امکان را داد که در مقابل ملت ایران و خارجی‌ها قدرت نمایی کند.
    جشنهای 2500 ساله را در سال 1350 با صرف میلیون‌ها دلار در بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف مرودشت با نمایشاتی که بیشتر به فیلمهای مبتذل هالیوودی شباهت داشت صرفاً به این خاطر برگزار کرد که به سران کشورها ثابت کند شاهنشاهی او سابقه 2500 ساله دارد. تقویم کشور را، که ریشه‌های تاریخی و مذهبی داشت، به تقویم شاهنشاهی تبدیل کرد. چون دیگر حتی تحمل احزاب فرمایشی را هم نداشت با تشکیل حزب رستاخیز و یک‌حزبی کردن مملکت اعلام کرد که هرکس مایل نیست به عضویت حزب رستاخیز درآید می‌تواند گذرنامه‌اش را بگیرد و مملکت را ترک کند.
    او برای این که بتواند حمایت کارگران را به دست بیاورد ظاهراً آنان را در سهام کارخانجات و بعد در سود شرکتها سهیم کرد ولی هیچ یک از این طرحها عملی نشد.
    جشن هنر شیراز با صرف هزینه‌های هنگفت و به ترتیبی که انجام شد یعنی ارائه مبتذل‌ترین جوانب فرهنگ غرب اجرای نمایشات مهمل و بی‌بندوبار در مواردی قبیح توسط هنرپیشه‌های دست دوم خارجی بخصوص در ماه رمضان، اجرای موسیقی ناشناخته بی سرو ته و ناهنجار خارجی بر سر قبر حافظ بدون تردید اثر سوء در برداشت و گذشته از آن برداشت مردم عادی از تمدن و فرهنگ غرب، دیدن و شنیدن همین گونه برنامه‌ها بود.
    دایر کردن قمارخانه در جزیره کیش با پول آستان قدس رضوی و همچنین از محل صندوق بازنشستگی کارمندان شرکت نفت که با بهره نازلی نزد بانک عمران سپرده می‌شد، از خبط‌های دیگر بود. اینها همه پلهایی بود برای رسیدن به «دروازه‌های تمدن بزرگ» که شاه نوید آن را به مردم ایران می‌داد.
    ***
    احمد‌ علی مسعود انصاری از خویشاوندان فرح پهلوی در کتاب خاطرات خود که تحت عنوان «پس از سقوط» (ص 302 و 303) از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر شده است، راجع به خروج جواهرات سلطنتی از کشور می‌نویسد:
    «... موقع ترک وطن، شاه و خانواده‌اش مقدار زیادی از جواهرات خود را به همراه آوردند. از جمله شاه به همراه اثاثیه خود چهارجعبه جواهرات آورد. استوار شهبازی، که همراه خانم دیبا، مادر فرح جواهرات را برای امانت سپردن به بانک سوئیس برده بود، به من گفت که جواهرات در چهار جعبه بزرگ، هر یک به اندازه نیم قد انسان بود. البته این جواهرات خود شاه و فرح بود، و الا والاحضرت‌ها جواهرات خود را به طور جداگانه‌ای آورده بودند. به ویژه اشرف، که پیش از اوج‌گیری انقلاب از ایران خارج شده بود به سر فرصت عمده جواهرات خود را از ایران خارج کرده بود. هم‌چنین ملکه مادر هم، که حدود یک سال قبل از انقلاب به لندن آمده بود، بیشتر جواهرات خود را در همان زمان همراه آورده بود.
    ***
    ارتشبد حسین فردوست در جلد اول کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی راجع به یکی از جاسوسان انگلیس در دربار محمد‌رضا پهلوی اطلاعات جالبی ارائه کرده است.
    پرون کسی بود که از زمان تحصیل محمد‌رضا پهلوی در سوئیس، به عنوان «مستخدم» و «باغبان» در اطراف وی بود. او تا 1340 ـ زمان مرگ خود ـ گزارش محرمانه تحولات دربار را به سفارت انگلیس می‌داد. در کتاب فرودست می‌خوانیم:
    رضاخان علناً از پرون بدش می‌آمد. هرگاه به کاخ ولیعهد می‌آمد، می‌پرسید که ‌آیا این ارنست پرون در ساختمان است یا نه؟! اگر بود به ساختمان نمی‌آمد و نمی‌خواست با وی مواجه شود. یکبار به محمد‌رضا گفت: «اگر من پرون را در باغ نزدیک خودم ببینم طوری او را می‌زنم که جان سالم به در نبرد!» ولیعهد هم مسئله را به پرون گفت و او پاسخ داد که سعی می‌کنم طوری رفت و آمد کنم که از یکی دو کیلومتری شاه رد شوم! به هر حال، یکبار پرون اشتباه کرد و به محل قدم زدن رضاخان در کاخ سعد‌آباد نزدیک شد و شاه او را دید و با عصا دنبالش کرد. پرون نیز که جوان بود از لای درخت‌ها فرار کرد و جان سالم به در برد!
    یک روز ولیعهد به من گفت از پدرم پرسیدم این چه دشمنی است که شما با پرون دارید؟ و او پاسخ داد که پرون جاسوس مسلّم انگلیس است، من تردیدی ندارم که او جاسوس انگلیس‌ها است و خوشم نمی‌آید در خانه‌‌ام یک جاسوس باشد. مسلماً در دربار رضاخان جاسوس انگلیس فراوان بود، و شاید همه بودند،‌ولی رضاخان از پرون نفرت خاصی داشت این نفرت فقط به دلیل جاسوس بودن او نبود هر چند کسر شأن خود می‌دانست و دلخور بود که در حریم زندگی خصوصی او یک جاسوس حضور داشته باشد. نفرت رضاخان از پرون به علت نمودهای رفتار هم‌جنس‌گرایانه پرون بود و رضاخان با شمّ قوی خود و تجربه زندگی قزاقیش این حالت را در پرون حس کرده بود و طبیعی بود که به عنوان یک پدر از مجاورت او در کنار پسرش نفرت داشته باشد. این رفتار پرون بعدها برای همه محرمان دربار محمد‌رضا پهلوی آشکار شد. پرون به تشکیل یک باند هوموسکسوئل از نزدیک‌ترین دوستان شاه دست زد.
    فردوست در جای دیگر کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (ص 188) می‌نویسد:
    «پرون تقاضاهایش را از محمد‌رضا با خشونت مطرح می‌کرد و هر چه می‌خواست باید انجام می‌شد... پرون رفت و آمد علنی به سفارتخانه‌های انگلیس (بویژه)، سوئیس و فرانسه داشت او در صحبتهای خصوصی با محمد‌رضا و نیز در صحبت‌‌هایی که من حضور داشتم به وضوح نظرات انگلیسی‌‌ها را می‌گفت. او عموماً جزئیات را به من می‌گفت تا به محمد‌رضا بگویم. مثلاً می‌گفت: «من به سفارت مراجعه کردم و چنین نظراتی دارند که باید اجرا شود. نظر آنها چنین است... این‌‌ها را به محمد‌رضا بگو!»
    فردوست می‌گوید گاه که نظرات سفارت انگلیس از طریق پرون و با واسطه من به محمد‌رضا گفته می‌شد و پذیرش آن برایش ثقیل بود، در چنین مواردی یک حالت انفعال و تمکین در او مشاهده می‌‌کردم. این حالت انفعال تا رفتن محمد‌رضا از ایران در او وجود داشت. هرگاه محمد‌رضا مسئله‌ای‌را نمی‌پذیرفت، پرون آمرانه و با حالت تحکم به من می‌گفت تا به او بگویم و جملاتی از این قبیل را به کار می‌برد: «من می‌خواهم این کار بشود!» پرون گاه حتی در حضور من نیز با محمد‌رضا با چنین لحنی صحبت می‌کرد. اگر او موردی را نمی‌پذیرفت، می‌گفت: «باید بکنی، وگرنه نتایج ‌آن را خواهی دید!» محمد‌رضا برای اینکه از شر پرون خلاص شود و یا برای این که توهین بیشتری نشنود می‌پذیرفت و علیرغم این توهین‌ها، همواره درمقابل پرون حالت تسلیم داشت.
    تسلط پرون بر محمد‌رضا قدرت او نبود، بلکه ضعف مهم محمد‌رضا بود که در تمام طول سلطنتش وجود داشت و من این روحیه را کاملاً می‌شناختم.
    توقعات شخص پرون از محمد‌رضا برخلاف من بود که هیچ چیز نمی‌خواستم. پرون برای دوستان ایرانی‌اش پست می‌گرفت و برای دشمنانش ترک پست. دامنه دستورات پرون همه عرصه‌ها را فرا می‌گرفت: اشخاص مهمی که در مراجع قضایی تحت تعقیب بودند (در رده وکیل و وزیر و امثالهم) گاه پرون خواستار راکد شدن و توقف پرونده‌هایشان می‌‌شد. در انتصابات مداخله جدی داشت و کار به جایی کشیده بود که دیگر برای عزل یا نصب یک مدیر کل به محمد‌رضا احتیاج نداشت و رأساً انجام می‌داد و تنها برای انتصاب وزراء و یا تحمیل نمایندگان مجلس به محمد‌رضا مراجعه می‌کرد و تحقیقاً همه نظراتش برآورده می‌شد. دوستی یا دشمنی پرون با اشخاص همیشه در حد اعلا درجه قرار داشت و اعتدالی در کار او نبود.
    پرون در میان خانواده‌های درباری موقعیت عجیبی کسب کرده بود. خانواده‌های اشرافی اسم و رسم‌دار افتخار می‌کردند که پرون نزد آنها برود و پرون از همه این اماکن اخبار را جمع می‌کرد و به سفارت انگلیس می‌داد. رفت و آمدهای پرون همه با «هزار فامیل» بود، مانند فرمانفرمائیان‌ها،‌ قوام‌الملک‌شیرازی‌ و غیره. او گاه به من می‌گفت «دیشب منزل فلانی بودم،‌مشکلاتی داشت و دستور دادم مقداری از گرفتاری‌هایش حل شود!» مقامات مملکتی به موقعیت پرون پی‌برده بودند و حتی اگر برای یک وزیر مشکلی پیش می‌آمد به پرون مراجعه می‌کرد. رفتار پرون با مقامات بسیار زننده بود. او که با محمد‌رضا با تحکم صحبت می‌کرد، مشخص بود که با مقاماتی که از نظر رده خیلی پائین‌تر بودند، چگونه برخورد می‌کرد. می‌گفت: «دستور می‌ دهم چنین شود!» و چنین نیز می‌شد. اکثر این کارها را پرون برای ارضاء خود می‌کرد و نه اجرای دستور سفارت.
    رفتار پرون با محمد‌رضا بی‌پروا و بسیار زننده شده بود. گاه با همین صراحت به محمد‌رضا می‌گفت: «تو ارزش نداری که من با تو صحبت کنم!» اوایل من انتظار داشتم که محمد‌رضا در مقابل چنین توهینی خجالت بکشد و دستوردهد که او را سوار هواپیما کنند و به سوئیس بفرستند؛ ولی با تعجب می‌دیدم که محمد‌رضا سکوت می‌کرد و گاه تنها چند‌روزی قهر می‌کرد. این تمکین و تحمل را باید به حساب ذلت روحی محمد‌رضا گذارد و محمد‌رضا به راحتی این ذلت را پذیرفته بود. من گاه خود را با محمد‌رضا مقایسه می‌کردم و به خود می‌گفتم که اگر به جای محمد‌رضا بودم با یک دستور که «از اتاق برو بیرون و دیگر نبینمت» خود را از شر پرون خلاص می‌کردم. ولی محمد‌رضا چنین نمی‌کرد. در طول سالیان متمادی این رفتار پرون و محمد‌رضا برایم عادی شد و دیگر تعجب‌آور نبود.
    ثریا اسفندیاری همسر دوم شاه در خاطرات می‌نویسد: «دشمن دیگری که زندگی را از همان روز اول ازدواج به من تلخ کرد مردی بود سوئیسی به نام ارنست پرون. بسیاری این مرموزترین فرد دربار را «راسپوتین ایران» می‌نامیدند، و این گرچه مقایسه‌ای اغراق‌آ‌میز به نظر می‌‌آمد،‌ اما تردیدی نبود که ارنست پرون از نفوذی حیرت‌آور در دربار ایران برخوردار است. تاآنجا که من توانستم کشف کنم پرون در دوران تحصیل شاه در سوئیس باغبان کالج لُه‌روزی بود. بعد از اینکه شاه درسش تمام شد و به ایران برگشت دستور داد پرون را به دربار بیاورند. هرگز معلوم نشد رضاشاه، که مردی کاملاً جدی بود و به طور معمول وجود خارجی‌ها را در دربار تحمل نمی‌کرد، چرا در مورد این سوئیسی به ناگهان استثناء قائل شد.
    پرون هرگز به سوئیس بازنگشت. در ایران شغل رسمی نداشت و فقط به عنوان دوست نزدیک شاه در دربار زندگی می‌کرد و مورد احترام همه بود. علیرغم اصل و نسب و گذشته ساده‌اش، مهم‌ترین مشاور شاه به شمار می‌رفت و عادت داشت هر روز صبح برای گفتگو به اتاق خواب شاه برود. هیچ‌کس دقیقاً نمی‌دانست این مرد چکاره است. مثل هر مکتب نرفته‌ی بیکاره‌ای، ادعای شاعری و فیلسوفی داشت. و البته شعر و فلسفه‌اش این بود که رابط شاه با سفارتخانه‌های انگلیس و آمریکا باشد. مدتی پیش از آمدن من به دربار، در اثر سانحه غریبی یک پایش فلج شده بود. می‌‌گفتند مسمومش کرده‌‌اند.
    بعد از عروسی من با شاه، پرون سعی کرد در کارهای من هم فضولی کند. مرتباً به اتاق من می‌آمد ومسائل خصوصی را پیش می‌کشید. تا اینکه یک شب که وقاحت را به جایی رساند که در مورد روابط زناشویی من و شاه سؤال کرد، کاسه صبرم لبریز شد و با عصبانیت گفتم: «مثل اینکه یادتان رفته با چه مقامی طرف صحبت هستید!» پرون زخم‌خورده پس از این حرف از اتاق بیرون خزید و از آن لحظه به بعد تمام قدرتش را بر این گذاشت که زهرش را به جان من بریزد. جالب این است که من تنها قربانی او نبودم، او در انداختن خواهران شاه به جان یکدیگر هم ید طولایی داشت.
    ارنست پرون در سال 1961 فوت کرد و به این ترتیب تمام اسرارش را با خود به گور برد. در بیان اوضاع دربار سلطنتی ایران همین بس که حتی من،‌ به عنوان ملکه کشور و زن شاه، نتوانستم از کار این باغبان سابق سوئیسی و یار غار شاه سردربیاورم.»
    پرون روحیات زنانه داشت. ولی تنها پس از به قدرت رسیدن محمد‌رضا بود که به طور صریح خود را به عنوان یک همجنس‌باز تمام عیار، که رل زن را بازی می‌کرد، علنی ساخت. او هر روز صبح آنچه را که در شب برایش اتفاق افتاده بود برای محمد‌رضا تعریف می‌کرد. چون اکثراً این حوادث شبانه با دردسرها و گرفتاری‌هایی توأم می‌شد و پرون با آب و تاب تعریف می‌کرد،‌ محمد‌‌رضا مانند یک قصه با علاقه گوش می‌داد. پرون با فرد معینی رابطه نداشت و هر شب یک نفر را در سطح عمله و کارگر پیدا می‌‌کرد و پول کلانی به او می‌داد. پرون خانه‌ای اجاره کرده بود که در آن با یک سوئیسی دیگر شریک بود. این فرد رئیس قسمت بازرگانی سفارت سوئیس در ایران بود و از حدود سال 1315 تا سال 1355،‌یعنی تا مرگش، در ایران بود و در همان شغل کار می‌کرد. به گفته‌ی پرون او نیز همجنس باز بود. این دو هیچ کدام زن نداشتند و ازدواج نکردند. تقی امامی، که پرون او را به دربار آورد و به محمد‌رضا و فوزیه نزدیک کرد،‌ نیز طبق گفته پرون به من، همجنس باز بود. یکی دو سال بعد از امامی، پرون امیرعلائی را به دربار آورد و بعداً به من گفت که وی نیز رفیق جنسی اوست.
    به هر حال، ارنست پرون [در سال 1340] مرد و دکتر عبدالکریم ایادی، که مدتها جزء دوستان محمد‌رضا بود، جای او را گرفت. نقش ایادی تا انقلاب ادامه یافت.
    منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی



  • کلمات کلیدی : پشت پرده دربار
  • روایت سرخ ::: چهارشنبه 88/11/21::: ساعت 4:19 عصر

       1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدکنندگان وبلاگ <<
    بازدیدکنندگان امروز: 163
    بازدیدکنندگان دیروز: 209
    کل بازدید کنندگان :354335

    >> درباره خودم <<
    مشاوره دختر و پسرهای نوجوان و جوان
    مدیر وبلاگ : گروه مشاوران جوان[142]
    نویسندگان وبلاگ :
    روایت سرخ[79]
    پیک آشنا (@)[4]


    این وبلاگ با حفظ ادب اسلامی ، از قوانین جمهوری اسلامی تبعیت می کند. پیش از طرح سوال از نبودن پاسخ مربوطه در وبلاگ مطمئن شوید. ###تقاضای مهم### هنگام مطالعه مطالب وبلاگ اگر به مطلب تحریک آمیزی برخورد نمودید ، خواهشمندم مراقب خود باشید تا مبادا به گناه بیفتید. گروه مشاوران جوان در این زمینه هیچ مسئولیتی را به عهده نمی گیرد. تلاش ما بر این است که به همه شما عزیزان کمک کنیم و هر مطلبی در این وبلاگ مخاطب خاص خودش را دارد. بنابراین از مطالعه مطالب تحریک آمیز و غیر ضروری برای خودتان پرهیز کنید.

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>دسته بندی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    مشاوره دختر و پسرهای نوجوان و جوان

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<